استاد خسته نباشید
صدایی بود که بعد از گذشت یک روز شلوغ دانشگاه به گوش رسید. استاد لبخندی زد و گفت نکته آخر.
چند روز دیگه در دانشگاه تبریز مراسمی برای بزرگداشت یکی از بزرگان رشته علم اطلاعات و دانش شناسی برگزار میشود. کسی که الگویی برای همه ما بوده است و تمام عمر خود را صرف اعتلای وضعیت رشته علم اطلاعات و دانششناسی کرده است. بچه ها شروع کردند به صحبت با هم، اگر گوشت را تیز میکردی حرف ها قابل تشخیص بود، یکی می گفت کی حوصله داره بره تبریز، دیگری میگفت من درس دارم. هر یک به نوعی به دنبال راهی برای شانه خالی کردن از رفتن به این مراسم بودند. اگر خوب نگاه می کردی رغبتی بین دانشجویان ترم اولی که هنوز در گیر و دار هویت رشته مانده اند، نبود. شاید رمقی نبود، شایدم امیدی به آینده رشته نداشتند. با هر دلیل و برهانی بود همه خواستیم که در مراسم شرکت کنیم، البته بین خودمان می گفتیم خوب است فلان کلاس را جیم می زنیم، آری برای امتحان آسودهتریم.
روزها گذشت و بلاخره روز موعود فرا رسید، وعده دیدار ساعت 10 جلو دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی بود. اتوبوسی سفید رنگ دم در دانشکده پارک کرده بود، همه سوار شدیم و به سمت محل برگزاری مراسم رهسپار شدیم. در راه که بودیم کسی نمیدانست آن الگوی استادمان کیست، کیست که تمام عمرش صرف اعتلای رشته علم اطلاعات و دانش شناسی کرده، هرچند رغبتی برای حضور نداشتیم اما رهسپار شده بودیم. بگذریم....
به سالن برگزاری مراسم رسیدیم، دم در شلوغ بود، مشخص بود که مراسمی در حال برگزاری است. با دیدن اساتید رشته و مسئولان استانی و دانشگاه مشخص شد که مراسم برای شخصی والا مقام است. شورمان برای دیدنشان بیش از پیش شد. همه در دو ردیف کنار هم نشستیم و منتظر ماندیم. در جو سالن بودیم که توجه همگان به در ورودی سالن جلب شد. همه به احترامش قیام کردند. سخت بود دیدنشان در میان جمعیت و شلوغی اما به هر نحوی بود ورودشان را به سالن دیدم.
اول خیلی متاثر شدم چون متاسفانه ایشان به دلیل بیماری مجبور بودند با ویلچر وارد شوند و تلاش چند دهه ای شان برای کتابداری یا همان علم اطلاعات و دانش شناسی رمقی برای پاهایشان نگذاشته بود. کلیپی پخش شد و ما تا حدی با استاد آشنا شدیم. مجری صدایشان کرد: از استاد علی شکویی دعوت میکنیم بر روی سن تشریف بیاورند و در صورت توان چند کلامی حرف بزنند تا رهنمودمان باشد. اری مراسم برای دکتر شکویی برگزار می شد. و همزمان با رفتن ایشان به روی سن زندگینامه شان قرائت شد. همه سکوت کرده بودیم شاید الگویی برای خود پیدا کرده بودیم و مردد بودیم از بیانش. به یمن حضورش از جای خود برخاستیم. به دلیل بیماری قدرت تکلم خود را از دست داده بودند و متاسفانه نتوانستند سخن بگویند. بعد از ایشان خیلیها آمدند و از تلاش ها و منزلت ایشان گفتند، ما همچنان شگفت زده بودیم، شاید امیدوار به آینده رشته و یا هزار شاید دیگر ...
آری برخی از ما اوایل ورودمان به دانشگاه از بیان عنوان رشته خود اکراه داشتیم و هر بار که از ما سوال می شد رشته تان چیست؟ عنوان جدید را مهندسی می کردیم و خود را از سیل سوالهای بعدی در امان نگه می داشتیم. اما با دیدن ایشان مسیرمان تغییر کرد، انرژی زیادی گرفتیم و در مسیر بازگشت همه از مراسم می گفتند. با خود گفتم که امروز درس بزرگی بود و خوشحالم که توانستیم حضور پیدا کنیم.
با آرزوی سلامتی برای این استاد به حق استاد
سیدمجیدسیدحسینی، دانشجوی کارشناسی، رشته علم اطلاعات و دانش شناسی،
دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
این مطلب با رضایت خود نویسنده در وب سایت قرار داده شده است
این نظر توسط ملیحه باغبان در تاریخ 1397/08/17 و 17:32 دقیقه ارسال شده است | |||
با تشکر از آقای حسینی .. اوایل همه ناراحتیم که کتابداری میخونیم .. اما بعدش که در مسیرش قرار میگیریم خیلی هم خوشحال و شوق داریم برای ادامه .. اگه سطحی نگری بشه که مطمئنا دید باقی هم حقیرانه خواهد بود .. اما هدف یادگیری و در نهایت اطلاع رسانی ست .. سپاس از خانم خداوردی نازنین |